احكام طلاق
مسأله 2579 ـ مردى كه زن خود را طلاق مىدهد، بايد عاقل باشد و به اختيار خود طلاق دهد. و اگر او را مجبور كنند كه زنش را طلاق دهد، طلاق باطل است؛ و نيز بايد قصد طلاق داشته باشد، پس اگر صيغه طلاق را به شوخى بگويد صحيح نيست.
مسأله 2580 ـ زن بايد در وقت طلاق از خون حيض و نفاس پاك باشد و شوهرش در آن پاكى يا در حال نفاس يا حيض كه پيش از اين پاكى بوده با او نزديكى نكرده باشد و تفصيل اين دو شرط در مسائل آينده گفته مىشود.
مسأله 2581 ـ طلاق دادن زن در حال حيض يا نفاس در سه صورت صحيح است:
اوّل: آن كه شوهرش بعد از ازدواج با او نزديكى نكرده باشد.
دوم: آبستن باشد، و اگر معلوم نباشد كه آبستن است و شوهر در حال حيض طلاقش بدهد، بعد بفهمد آبستن بوده، اشكال ندارد.
سوم: مرد بواسطه غايب بودن نتواند يا برايش مشكل باشد كه پاك بودن زن را بفهمد، ولى بنابر احتياط واجب مرد تا يك ماه بعد از جدا شدنش از زن صبر كند.
مسأله 2582 ـ اگر زن را از خون حيض پاك بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود كه موقع طلاق در حال حيض بوده، طلاق او باطل است و اگر او را در حيض بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود پاك بوده، طلاق او صحيح است.
مسأله 2583 ـ كسى كه مىداند زنش در حال حيض يا نفاس است، اگر غايب شود، مثلاً مسافرت كند و بخواهد او را طلاق دهد، بايد تا مدّتى كه معمولاً زنها از حيض يا نفاس پاك مىشوند صبر كند.
مسأله 2584 ـ اگر مردى كه غايب است بخواهد زن خود را طلاق دهد، چنانچه بتواند اطّلاع پيدا كند كه زن او در حال حيض يا نفاس است يا نه، اگرچه اطّلاع او از روى عادت حيض زن، يا نشانههاى ديگر باشد كه در شرع معيّن شده بايد تا مدّتى كه معمولاً زنها از حيض يا نفاس پاك مىشوند صبر كند. و اگر او را طلاق دهد و بعداً معلوم شود كه در حال حيض يا نفاس بوده بنابر احتياط واجب دوباره طلاق بدهد.
مسأله 2585 ـ اگر با عيالش كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى كند و بخواهد طلاقش دهد، بايد صبر كند تا دوباره حيض ببيند و پاك شود، ولىزنى را كه نُه سالش تمام نشده، يا آبستن است، اگر بعد از نزديكى طلاق دهند، اشكال ندارد و همچنين است اگر يائسه باشد يعنى اگر سيّده است بيشتر از شصت سال و اگر سيّده نيست بيشتر از پنجاه سال داشته باشد.
مسأله 2586 ـ هرگاه با زنى كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى كند و در همان پاكى طلاقش دهد اگر بعد معلوم شود كه موقع طلاق آبستن بوده اشكال ندارد.
مسأله 2587 ـ اگر با زنى كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى كند و مسافرت نمايد، چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد، بايد به قدرى كه زن معمولاً بعد از آن پاكى، خون مىبيند و دوباره پاك مىشود صبر كند. و اگر باز هم شك در پاكى دارد، احتياطا تا يك ماه بعد از نزديكى صبر كند بعد طلاقش بدهد.
مسأله 2588 ـ اگر مرد بخواهد زن خود را كه بواسطه مرضى حيض نمىبيند طلاق دهد، بايد از وقتى كه با او نزديكى كرده تا سه ماه از جماع با او خوددارى نمايد و بعد او را طلاق دهد.
مسأله 2589 ـ طلاق بايد به صيغه عربى صحيح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد بايد بگويد: «زَوجَتِي فاطِمَةُ طالِقٌ» زن من فاطمه رها است و اگر ديگرى را وكيل كند، آن وكيل بايد بگويد: «زَوجَةُ مُوَكِّلي فاطِمَةُ طالِقٌ».
مسأله 2590 ـ زنى كه صيغه شده، مثلاً يك ماهه يا يك ساله او را عقد كردهاند، طلاق ندارد و رها شدن او به اين است كه مدّتش تمام شود، يا مرد مدّت را به او ببخشد، به اين ترتيب كه بگويد: مدّت را به تو بخشيدم و شاهد گرفتن و پاك بودن زن از حيض لازم نيست.
عدّه طلاق
مسأله 2591 ـ زنى كه نُه سالش تمام نشده و زن يائسه اگرچه شوهر با آنها نزديكى كرده باشد، و زنى كه شوهر اصلاً با او نزديكى نكرده عدّه ندارند و بعد از طلاق مىتوانند فوراً شوهر كند.
مسأله 2592 ـ زنى كه نُه سالش تمام شده و يائسه نيست اگر شوهرش با او نزديكى كند و طلاقش دهد، بعد از طلاق بايد عدّه نگه دارد، يعنى بعد از آن كه در پاكى طلاقش داد، به قدرى صبر كند كه دو بار حيض ببيند و پاك شود و همين كه حيض سوم را ديد عدّه او تمام مىشود و مىتواند شوهر كند. ولى اگر پيش از نزديكى كردن با او طلاقش بدهد عدّه ندارد، يعنى مىتواند بعد از طلاق فوراً شوهر كند.
مسأله 2593 ـ زنى كه حيض نمىبيند اگر در سنّ زنهايى باشد كه حيض مىبينند، چنانچه شوهرش بعد از نزديكى كردن او را طلاق دهد، بايد بعد از طلاق تا سه ماه هلالى عدّه نگه دارد.
مسأله 2594 ـ زنى كه عدّه او سه ماه است، اگر اوّل ماه طلاقش بدهند بايد سه ماه هلالى، يعنى از موقعى كه ماه ديده مىشود تا سه ماه عدّه نگه دارد. و اگر در بين ماه طلاقش بدهند، بايد باقى ماه را با دو ماه بعد از آن و نيز كسرى ماه اوّل را از ماه چهارم عدّه نگه دارد تا سه ماه تمام شود، مثلاً اگر غروب روز بيستم ماه طلاقش بدهند و آن ماه بيست و نُه روز باشد بايد نه روز باقى ماه را با دو ماه بعد از آن و بيست روز از ماه چهارم عدّه نگه دارد و احتياط مستحب است كه از ماه چهارم بيست و يك روز عدّه نگه دارد تا با مقدارى كه از ماه اوّل عدّه نگه داشته، سى روز شود.
مسأله 2595 ـ اگر زن آبستن را طلاق دهند، عدّهاش تا دنيا آمدن يا سقط شدن بچّه اوست، بنابراين اگر مثلاً يك ساعت بعد از طلاق، بچّه او به دنيا آيد، عدّهاش تمام مىشود، و اين در صورتى است كه زن از زنا آبستن نشده باشد، كه در اين صورت عدّه طلاق با به دنيا آمدن يا سقط، تمام نمىشود.
مسأله 2596 ـ زنى كه نُه سالش تمام شده و يائسه نيست اگر صيغه شود مثلاً يك ماهه يا يك ساله، چنانچه شوهرش با او نزديكى نمايد و مدّت آن زن تمام شود يا شوهر مدّت را به او ببخشد در صورتى كه حيض مىبيند بايد به مقدار دو حيض و اگر حيض نمىبيند، چهل و پنج روز بايد از شوهر كردن خوددارى نمايد، و در صورتى كه آبستن باشد با وضع حمل يا سقط جنين عدّه او تمام مىشود، هرچند احتياط مستحب آن است كه به هر كدام از وضع حمل يا چهل و پنج روز يا دو حيض كامل كه بيشتر است عدّه نگه دارد.
مسأله 2597 ـ ابتداى عدّه طلاق از موقعى است كه خواندن صيغه طلاق تمام مىشود، چه زن بداند طلاقش دادهاند يا نداند، پس اگر بعد از تمام شدن عدّه بفهمد كه او را طلاق دادهاند، لازم نيست دوباره عدّه نگه دارد.
عدّه زنى كه شوهرش مرده
مسأله 2598 ـ زنى كه شوهرش مرده اگر آبستن نباشد بايد تا چهار ماه و ده روز عدّه نگه دارد يعنى از شوهر كردن خوددارى نمايد اگرچه يائسه يا صيغه باشد يا شوهرش با او نزديكى نكرده باشد. و اگر آبستن باشد بايد تا موقع زاييدن عدّه نگه دارد، ولى اگر پيش از گذشتن چهار ماه و ده روز بچّهاش به دنيا آيد بايد تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش صبر كند و اين عدّه را «عدّه وفات» مىگويند.
مسأله 2599 ـ زنى كه در عدّه وفات مىباشد، حرام است لباس اَلوان بپوشد و سرمه بكشد و همچنين كارهاى ديگرى كه زينت حساب شود بر او حرام مىباشد.
مسأله 2600 ـ اگر زن يقين كند كه شوهرش مرده و بعد از تمام شدن عدّه وفات، شوهر كند، چنانچه معلوم شود شوهر او بعداً مرده است، بايد از شوهر دوم جدا شود و در صورتى كه آبستن باشد، به مقدارى كه در عدّه طلاق گفته شد، براى شوهر دوم عدّه طلاق و بعد براى شوهر اوّل عدّه وفات نگهدارد و اگر آبستن نباشد، براى شوهر اوّل عدّه وفات و بعد براى شوهر دوم عدّه طلاق نگه دارد.
مسأله 2601 ـ اگر شوهر غائب باشد و فوت كند ابتداى عدّه وفات از موقعى است كه زن از مرگ شوهر مطّلع شود.
مسأله 2602 ـ اگر زن بگويد عدّهام تمام شده، با دو شرط از او قبول مىشود:
اوّل: آن كه مورد تهمت نباشد.
دوم: از طلاق يا مردن شوهرش به قدرى گذشته باشد كه در آن مدّت، تمام شدن عدّه ممكن باشد.
مسأله 2603 ـ اگر زنى را كه حامله نيست طلاق رجعى دهند و قبل از اتمام عده طلاق، شوهر وفات كند، زن بايد از زمان مرگ شوهر عدّه وفات نگه دارد.
طلاق بائن و طلاق رجعى
مسأله 2604 ـ طلاق بائن آن است كه بعد از طلاق، مرد حق ندارد به زن خود رجوع كند، يعنى بدون عقد او را به زنى قبول نمايد و آن بر شش قسم است:
اوّل: طلاق زنى كه نُه سالش تمام نشده باشد.
دوم: طلاق زنى كه يائسه باشد يعنى اگر سيّده است بيشتر از شصت سال و اگر سيّده نيست بيشتر از پنجاه سال داشته باشد.
سوم: طلاق زنى كه شوهرش بعد از عقد با او نزديكى نكرده باشد.
چهارم: طلاق سوم زنى كه او را سه دفعه طلاق دادهاند .
پنجم: طلاق خلع و مبارات و احكام اينها بعداً گفته خواهد شد.
و غير اينها «طلاق رجعى» است كه بعد از طلاق تا وقتى زن در عدّه است، مرد مىتواند به او رجوع نمايد.
مسأله 2605 ـ كسى كه زنش را طلاق رجعى داده، حرام است او را از خانهاى كه موقع طلاق در آن خانه بود بيرون كند، ولى در بعضى از مواقع كه در كتابهاى مفصّل گفته شده، بيرون كردن او اشكال ندارد. و نيز حرام است زن براى كارهاى غير لازم از آن خانه بيرون رود. و بر مرد واجب است مخارج زندگى او را در دوران عدّه بدهد.
احكام رجوع كردن
مسأله 2606 ـ در طلاق رجعى مرد به دو قسم مىتواند به زن خود رجوع كند:
اوّل: حرفى بزند كه معنايش اين باشد كه او را دوباره زن خود قرار داده است.
دوم: كارى كند كه از آن بفهمند رجوع كرده است.
مسأله 2607 ـ براى رجوع كردن لازم نيست مرد شاهد بگيرد، يا به زن خبر دهد، بلكه اگر بدون اين كه كسى بفهمد، بگويد به زنم رجوع كردم صحيح است.
مسأله 2608 ـ مردى كه زن خود را طلاق رجعى داده، اگر مالى از او بگيرد و با او صلح كند كه ديگر به او رجوع نكند، مصالحه باطل است و مالك مالى كه گرفته نمىشود.
مسأله 2609 ـ اگر زنى را دو بار طلاق دهد و به او رجوع كند يا دو بار او را طلاق دهد و بعد از هر طلاق عقدش كند، بعد از طلاق سوم، آن زن بر او حرام است، ولى اگر بعد از طلاق سوم به ديگرى شوهر كند، با چهار شرط به شوهر اوّل حلال مىشود، يعنى مىتواند آن زن را دوباره عقد نمايد:
اوّل: آن كه عقد شوهر دوم هميشگى باشد، و اگر مثلاً يك ماهه يا يك ساله او را صيغه كند، بعد از آن كه از او جدا شد، شوهر اوّل نمىتواند او را عقد كند.
دوم: شوهر دوم بالغ باشد و با او نزديكى و دخول كند. و بنابر احتياط واجب بايد انزال شود.
سوم: شوهر دوم طلاقش دهد يا بميرد.
چهارم: عدّه طلاق يا عدّه وفات شوهر دوم تمام شود.
طلاق خُلع
مسأله 2610 ـ طلاق زنى را كه به شوهرش مايل نيست و مهر يا مال ديگر خود را به او مىبخشد كه طلاقش دهد «طلاق خلع» گويند. و در اين طلاق معتبر است كه كراهت زن از شوهرش به حدّى باشد كه او را به مراعات ننمودن حقوق زناشويى تهديد نمايد به نحوى كه ترس از ارتكاب گناه داشته باشد.
مسأله 2611 ـ اگر شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد مىگويد: «زَوجَتِي فاطِمَةُ خَلَعتُها عَلى ما بَذَلَتْ، هِيَ طالِقٌ» يعنى زنم فاطمه را طلاق خُلع دادم، او رها است.
مسأله 2612 ـ اگر زنى كسى را وكيل كند كه مهر او را به شوهرش ببخشد و شوهر، همان كس را وكيل كند كه زن را طلاق دهد، چنانچه مثلاً اسم شوهر محمّد و اسم زن فاطمه باشد، وكيل صيغه طلاق را اين طور مىخواند: «عَن مُوَكِّلَتِي فاطِمَةَ بَذَلتُ مَهرَهَا لِمُوَكِّلِي مُحَمَّدٍ لِيَخلَعَها عَلَيهِ» پس از آن بدون فاصله مىگويد: «زَوجَةُ مُوَكِّلي خالَعتُها عَلى ما بَذَلَتْ هِيَ طالِقٌ» و اگر زنىكسى را وكيل كند كه غير از مهر، چيز ديگرى را به شوهر او ببخشد كه او را طلاق دهد، وكيل بايد به جاى كلمه «مَهرَها» آن چيز را بگويد، مثلاً اگر صد تومان داده بايد بگويد: «بَذَلتُ مِأَةَ تُومان».
طلاق مبارات
مسأله 2613 ـ اگر زن و شوهر يكديگر را نخواهند و زن مالى به مرد بدهد كه او را طلاق دهد، آن طلاق را «مبارات» گويند.
مسأله 2614 ـ اگر شوهر بخواهد صيغه مبارات را بخواند چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، بايد بگويد: «بارَأتُ زَوجَتِي فاطِمَةَ عَلى مَهرِها فَهِيَ طالِقٌ» يعنى مبارات كردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او، پس او رها است و اگر ديگرى را وكيل كند، وكيل بايد بگويد: «بارَأتُ زَوجَةَ مُوَكِّلي فاطِمَةَ عَلى مَهرِها فَهِيَ طالِقٌ» و در هر دو صورت اگر به جاى كلمه «عَلى مَهرِها»، «بِمَهرِها» بگويد اشكال ندارد.
مسأله 2615 ـ صيغه طلاق خلع و مبارات در صورت امكان به عربى صحيح خوانده شود، ولى اگر زن براى آن كه مال خود را به شوهر ببخشد مثلاً به فارسى بگويد براى طلاق، فلان مال را به تو بخشيدم اشكال ندارد.
مسأله 2616 ـ اگر زن در بين عدّه طلاق خلع يا مبارات، از بخشش خود برگردد، شوهر مىتواند رجوع كند و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد.
مسأله 2617 ـ مالى را كه شوهر براى طلاق مبارات مىگيرد، بايد بيشتر از مَهر نباشد ولى در طلاق خلع اگر بيشتر باشد، اشكال ندارد.
احكام متفرّقه طلاق
مسأله 2618 ـ اگر با زن نامحرمى به گمان اين كه عيال خود اوست نزديكى كند چه زن بداند كه او شوهرش نيست، يا گمان كند شوهرش مىباشد، بايد عدّه طلاق نگه دارد.
مسأله 2619 ـ اگر با زنى كه مىداند عيالش نيست زنا كند، چنانچه زن نداند كه آن مرد شوهر او نيست، بنابر احتياط واجب بايد عدّه نگه دارد.
مسأله 2620 ـ اگر مرد، زنى را گول بزند كه از شوهرش طلاق بگيرد و زن او شود طلاق و عقد آن زن صحيح است، ولى هر دو معصيت بزرگى كردهاند .
مسأله 2621 ـ هرگاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط كند كه اگر شوهر مسافرت نمايد، يا مثلاً شش ماه به او خرجى ندهد اختيار طلاق با او باشد، اين شرط باطل است، ولى اگر در ضمن عقد شرط شود كه مثلاً زن از حين عقد وكيل باشد كه اگر شوهر مسافرت كند يا شش ماه خرجى ندهد طلاق خود را از طرف او بدهد اين شرط تا شوهر او را عزل نكرده صحيح است. و در اين صورت چنانچه پس از مسافرت مرد، يا خرجى ندادن شش ماه، خود را طلاق دهد صحيح است، ولى اگر وكالت معلّق بر مسافرت يا خرجى ندادن باشد صحيح نيست.
مسأله 2622 ـ زنى كه شوهرش گم شده، اگر بخواهد به ديگرى شوهر كند، بايد نزد مجتهد عادل برود و به دستور او عمل نمايد.
مسأله 2623 ـ پدر و جدّ پدرى ديوانه، اگر مصلحت باشد و ديوانگى هم متّصل به زمان صغير بودنش باشد مىتوانند زن او را طلاق بدهند، و الاّ طلاق آنها با حاكم شرع است، و بنابر احتياط واجب حاكم هم از پدر و جدّ پدرى اذن بگيرد.
مسأله 2624 ـ اگر پدر يا جدّ پدرى براى طفل خود زنى را صيغه كند، اگرچه مقدارى از زمان تكليف بچّه جزء مدّت صيغه باشد مثلاً براى پسر چهارده ساله خودش زنى را دو سال صيغه كند، چنانچه صلاح بچّه باشد، مىتواند مدّت آن زن را ببخشد ولى زن دائمى او را نمىتواند طلاق دهد.
مسأله 2625 ـ اگر از روى علاماتى كه در شرع معيّن شده، مرد دو نفر را عادل بداند و زن خود را پيش آنان طلاق دهد، ديگرى كه آنان را عادل نمىداند بنابر احتياط واجب نبايد آن زن را براى خود يا براى كس ديگر عقد كند.
مسأله 2626 ـ اگر كسى زن خود را بدون اين كه او بفهمد طلاق دهد چنانچه مخارج او را مثل وقتى كه زنش بوده بدهد و مثلاً بعد از يك سال بگويد يك سال پيش تو را طلاق دادم و شرعا هم ثابت كند، مىتواند در غير مخارج واجب زمان عدّه چيزهايى را كه در آن مدّت براى زن تهيّه نموده و او مصرف نكرده است از او پس بگيرد، ولى چيزهايى را كه مصرف كرده نمىتواند از او مطالبه نمايد.
مسأله 2627 ـ زنى كه طلاق رجعى داده شده در حكم همسر شرعى است تا زمانى كه عدّهاش تمام شود. پس بايد از هرگونه استمتاعى كه حقّ شوهر است ممانعت نكند و جايز است بلكه مستحب است خود را براى او آرايش كند، و جايز نيست بدون اجازه او خارج شود و نفقهاش بر او واجب است اگر ناشزه نباشد، و كفن و فطريه او بر عهده شوهر است، و در صورت مرگ هر كدام، ديگرى از او ارث مىبرد و مرد نمىتواند در زمان عدّه او با خواهرش ازدواج كند.