زكات گندم، جو، خرما و كشمش
مسأله 1927 ـ زكات گندم و جو و خرما و كشمش وقتى واجب مىشود كه به مقدار نصاب برسند و نصاب آنها 662/847 كيلوگرم مىباشد.
مسأله 1928 ـ اگر پيش از دادن زكات از انگور بعد از انگور شدن، و خرما بعد از تمر شدن و جو و گندم بعد از صدق اسم، كه زكات آنها واجب شده، خود و عيالاتش بخورند، يا مثلاً به فقير بدهد، بايد زكات مقدارى را كه مصرف كرده بدهد.
مسأله 1929 ـ اگر بعد از آن كه زكات گندم و جو و خرما و انگور واجب شد مالك آن بميرد، بايد مقدار زكات را از مال او بدهند. ولى اگر پيش از واجب شدن زكات بميرد، هر يك از ورثه كه سهم او به اندازه نصاب است، بايد زكات سهم خود را بدهد.
مسأله 1930 ـ كسى كه از طرف حاكم شرع مأمور جمع آورى زكات است، موقع خرمن كه گندم و جو را از كاه جدا مىكنند و بعد از خشك شدن خرما و انگور، مىتواند زكات را مطالبه كند، و اگر مالك ندهد و چيزى كه زكات آن واجب شده، از بين برود بايد عوض آن را بدهد.
مسأله 1931 ـ اگر بعد از مالك شدن درخت خرما و انگور يا زراعت گندم و جو زكات آنها واجب شود، بايد زكات آن را بدهد.
مسأله 1932 ـ اگر بعد از آن كه زكات گندم و جو و خرما و انگور واجب شد، زراعت و درخت را بفروشد، بايد زكات آنها را بدهد.
مسأله 1933 ـ اگر انسان گندم يا جو يا خرما يا انگور را بخرد و بداند كه فروشنده زكات آن را داده، يا شك كند كه داده يا نه، چيزى بر او واجب نيست. و اگر بداند كه زكات آن را نداده، چنانچه حاكم شرع معامله مقدارى را كه بايد از بابت زكات داده شود، اجازه ندهد معامله آن مقدار باطل است. و حاكم شرع مىتواند مقدار زكات را از خريدار بگيرد و اگر معامله مقدار زكات را اجازه دهد، معامله صحيح است. و خريدار بايد قيمت آن مقدار را به حاكم شرع بدهد و در صورتى كه قيمت آن مقدار را به فروشنده داده باشد، مىتواند از او پس بگيرد.
مسأله 1934 ـ اگر وزن گندم و جو و خرما و كشمش موقعى كه تر است به 288 من 45 مثقال كم برسد و بعد از خشك شدن كمتر از اين مقدار شود، زكات آن واجب نيست.
مسأله 1935 ـ اگر گندم و جو و خرما را پيش از خشك شدن مصرف كند اگرچه خشك آنها به اندازه نصاب باشد، زكات آنها واجب نيست ولى اگر احتياطا زكات آنها را بدهد، خيلى پسنديده است.
مسأله 1936 ـ خرمايى كه تازه آن را مىخورند و اگر بماند خيلى كم مىشود چنانچه مقدارى باشد كه خشك آن به 662/847 كيلوگرم برسد، زكات آن واجب نيست.
مسأله 1937 ـ گندم و جو و خرما و كشمشى كه زكات آنها را داده اگر چند سال هم نزد او بماند زكات ندارد.
مسأله 1938 ـ اگر گندم و جو و خرما و انگور، هم از آب باران مشروب شود و هم از آب دلو و مانند آن استفاده كند، چنانچه طورى باشد كه بگويند با دلو آبيارى شده نه باران، زكات آن يكبيستم است و اگر بگويند با آب باران آبيارى شده، زكات آن يكدهم است.
مسأله 1939 ـ اگر گندم و جو و خرما و انگور، هم از آب باران مشروب شود و هم از آب دلو و مانند آن استفاده كند، چنانچه طورى باشد كه بگويند آبيارى با دلو و مانند آن غلبه داشته، زكات آن يكبيستم است؛ و اگر بگويند آبيارى با آب نهر و باران غلبه داشته زكات آن يكدهم است و ملاك صدق اسم در نزد كشاورزها مىباشد.
مسأله 1940 ـ اگر شك كند كه آبيارى با آب باران شده يا آبيارى به دلو، يكبيستم بر او واجب مىشود.
مسأله 1941 ـ اگر گندم و جو و خرما و انگور با آب باران و نهر مشروب شود و به آب دلو و مانند آن محتاج نباشد ولى با آب دلو هم آبيارى شود و آب دلو به زياد شدن محصول كمك نكند زكات آن يكدهم است و اگر با دلو و مانند آن آبيارى شود و به آب نهر و باران محتاج نباشد ولى با آب نهر و باران هم مشروب شود و آنها به زياد شدن محصول كمك نكنند، زكات آن يكبيستم است.
مسأله 1942 ـ اگر زراعتى را با دلو و مانند آن آبيارى كنند و در زمينى كه پهلوى آن است زراعتى كنند كه از رطوبت آن زمين استفاده نمايد و محتاج به آبيارى نشود زكات زراعتى كه با دلو آبيارى شده، يكبيستم و زكات زراعتى كه پهلوى آن است، يكدهم مىباشد.
مسأله 1943 ـ مخارجى را كه براى گندم و جو و خرما و انگور كرده است مىتواند از حاصل كسر كند. و چنانچه پس از كم كردن اينها به 662/847 كيلوگرم برسد، بايد زكات باقيمانده آن را بدهد.
مسأله 1944 ـ قيمت بذر را در وقتى كه براى زراعت پاشيده مىتواند جزء مخارج حساب نمايد.
مسأله 1945 ـ اگر زمين و اسباب زراعت يا يكى از اين دو، ملك خود او باشد، نبايد كرايه آنها را جزء مخارج حساب كند؛ و نيز براى كارهايى كه خودش كرده يا ديگرى بى اجرت انجام داده، چيزى از حاصل كسر نمىشود.
مسأله 1946 ـ اگر درخت انگور يا خرما را بخرد، قيمت آن جزء مخارج نيست ولى اگر خرما يا انگور را پيش از تعلّق گرفتن زكات بخرد، پولى را كه براى آن داده جزء مخارج حساب مىشود.
مسأله 1947 ـ اگر زمينى را بخرد و در آن زمين گندم يا جو بكارد، پولى را كه براى خريد زمين داده جزء مخارج حساب نمىشود. ولى اگر زراعت را قبل از تعلّق زكات بخرد، پولى را كه براى خريد آن داده مىتواند جزء مخارج حساب نمايد و از حاصل كم كند، امّا بايد قيمت كاهى را كه از آن به دست مىآيد، از پولى كه براى خريد زراعت داده كسر نمايد مثلاً اگر زراعتى را پانصد تومان بخرد و قيمت كاه آن صد تومان باشد، فقط چهارصد تومان آن را مىتواند جزء مخارج حساب نمايد.
مسأله 1948 ـ كسى كه بدون گاو و چيزهاى ديگر كه براى زراعت لازم است مىتواند زراعت كند، اگر اينها را بخرد، نبايد پولى را كه براى خريد اينها داده جزء مخارج حساب نمايد.
مسأله 1949 ـ كسى كه بدون گاو و چيزهاى ديگرى كه براى زراعت لازم است نمىتواند زراعت كند، اگر آنها را بخرد و بواسطه زراعت، به كلّى از بين بروند، مىتواند تمام قيمت آنها را جزء مخارج حساب نمايد ولى اگر بعد از زراعت، چيزى از قيمتشان كم شود، نبايد چيزى از قيمت آنها را جزء مخارج حساب نمايد.
مسأله 1950 ـ اگر در يك زمين، جو و گندم و چيزى مثل برنج و لوبيا كه زكات آن واجب نيست بكارد، خرجهايى كه براى هر كدام آنها كرده و فقط پاى همان، حساب مىشود؛ ولى اگر براى هر دو مخارجى كرده بايد به هر دو، قسمت نمايد، مثلاً اگر هر دو به يك اندازه بوده، مىتواند نصف مخارج را از جنسى كه زكات دارد كسر نمايد.
مسأله 1951 ـ اگر براى سال اوّل، عملى مانند شخم زدن انجام دهد اگرچه براى سالهاى بعد هم فايده داشته باشد، بايد مخارج آن را از سال اوّل كسر كند، ولى اگر براى چند سال عمل كند بايد بين آنها تقسيم نمايد.
مسأله 1952 ـ اگر انسان در چند شهر كه فصلهاى آنها با يكديگر اختلاف دارد و زراعت و ميوه آنها در يك وقت به دست نمىآيد گندم يا جو يا خرما يا انگور داشته باشد و همه آنها محصول يك سال حساب شود، چنانچه چيزى كه اوّل مىرسد به اندازه نصاب يعنى 662/847 كيلوگرم باشد بايد زكات آن را موقعى كه مىرسد بدهد و زكات بقيه را هر وقت به دست مىآيد اَدا نمايد و اگر آنچه اوّل مىرسد به اندازه نصاب نباشد صبر مىكند تا بقيه آن برسد. پس اگر روى هم به مقدار نصاب شود، زكات آن واجب است و اگر به مقدار نصاب نشود، زكات آن واجب نيست.
مسأله 1953 ـ اگر درخت خرما يا انگور در يك سال دو مرتبه ميوه دهد، چنانچه روى هم به مقدار نصاب باشد، بنابر اَظهر زكات آن واجب است.
مسأله 1954 ـ اگر زكات خرما يا كشمش بر او واجب باشد نمىتواند زكات را از رطب تازه يا انگور بدهد ولى مىتواند رطب تازه يا انگور را به مستحق بفروشد بعد بدهى او را از بابت زكات حساب كند.
مسأله 1955 ـ اگر زكات خرماى خشك يا كشمش بر او واجب باشد مىتواند به اندازه قيمت، زكات آن را خرماى تازه يا انگوربدهد،و نيز مىتواند رطب تازه يا انگور را به مستحقّ بفروشد و بعد بدهى او را بابت زكات حساب كند.
مسأله 1956 ـ كسى كه بدهكار است و مالى هم دارد كه زكات آن واجب شده اگر بميرد، بايد اوّل تمام زكات را از مالى كه زكات آن واجب شده بدهند، بعد قرض او را ادا نمايند.
مسأله 1957 ـ كسى كه بدهكار است و گندم يا جو يا خرما يا انگور هم دارد، اگر بميرد و پيش از آن كه زكات اينها واجب شود، ورثه قرض او را از مال ديگر بدهند، هر كدام كه سهمشان به 288 من 45 مثقال كم برسد، بايد زكات بدهد و اگر پيش از آن كه زكات اينها واجب شود، قرض او را ندهند چنانچه مال ميّت فقط به اندازه بدهى او باشد واجب نيست زكات اينها را بدهند و اگر مال ميّت بيشتر از بدهى او باشد، در صورتى كه بدهى او به قدرى است كه اگر بخواهند اَدا نمايند بايد مقدارى از گندم و جو و خرما و انگور را هم به طلبكار بدهند، آنچه را به طلبكار مىدهند زكات ندارد و بقيه مال ورثه است و هر كدام آنان كه سهمش به اندازه نصاب شود، بايد زكات آن را بدهد.
مسأله 1958 ـ اگر گندم و جو و خرما و كشمشى كه زكات آنها واجب شده خوب و بد دارد بايد زكات هر كدام از خوب و بد را از خود آنها بدهد و يا زكات همه را از خوب و بد بدهد و به احتياط واجب زكات همه را از بد نمىتواند بدهد.